شیرین زبونی های دختـــ♥ـــرم
سلام عزیز دلم
این روزا خیلی از کلمات رو میگی ،بیشترشو به زبون خودت ولی خیلی از کلمات رو درست تلفظ میکنی.بعضی هارو هم برات هجّی میکنم درست میگی ولی یه دفه که میخای بگی نمیتونی.
یه بازی یا بهتر بگم سرگرمی منو تو اینه :
مامان:تو دختر مامانی؟ پریا: آها
مامان:تو جیگر مامانی؟ پریا: آها
مامان:تو خوشگل مامانی؟ پریا: آها
مامان:تو عسل مامانی؟ پریا: آها و این کار ادامه داره با سوالایی از این دست......
تازگی بله گفتن رو یاد گرفتی.
من: دختر مامان پریا: بله من: عشق مامان پریا: بله من: طلای مامان پریا:بله و........
الان بابایی خوابه داره خرخر میکنه بهت میگم بابایی چیکار میکنه ؟ میگی: خاااا ششش
یادم نیس اولین بار کجا و کی - من یا بابایی تو ماشین توی یه تونل جیغ زدیم از اون موقع شما هر وقت میریم توی تونل جیغ میزنی حتی از زیر پل هم اگه رد بشیم تو یه جیغ کوتاه میزنی من و بابایی هم کلی ذوق میکنیم و بهت میخندیم.
اگه کسی کاری بکنه که خوشت نیاد میگی: اَه یا اِاِ مثلا داری دعواش میکنی.
چند وقت میخاستی صدای بابا بزنی میگفتی: باباد یعنی بابایی انقد بابا باهات کار کرد و برات هجّی کرده الان میگی بابادی منو هم مامانه صدا میکنی یعنی مامانی.
شنبه هفته قبل به خاطر مبعث تعطیل بود ما هم از فرصت استفاده کردیم و چندروزی رفتیم کاشون،به خاطر گلابگیری خیلی شلوغ بود.یه روزم منو بابا رفتیم برای آقاجون گل چیدیم چون خیلی باد میومد شمارو نبردیم.
قبل اینکه بریم مسافرت قصد داشتم ببرمت آرایشگاه موهاتو کوتاه کنم(البته نشد که بریم)،چند روز برات مقدمه چینی میکردم که اونجا رفتی گریه نکنی ،کلی از آقاهه تعریف کردم ،ازاینکه بهار(دخترعموت) و سحر (دختر خاله ات) رفتن آرایشگاه و آقاهه بهشون شکلات داده حرف زدم که شما راضی بشی؛یه روز صبح چشماتو که باز کردی گفتی : مامان آدادا آهاااا - کلی فک کردم تا فهمیدم جنابعالی میخای بری آرایشگاه.
برو ادامه ی مطلب عزیزم...
پریا جونم در گلابگیری
گل های آقاجون (البته خودم تو این عکس هستم سانسور شده)
اینم از او فیگورا که میخای ازت ات (عکس) بگیرم قربونت بشم الهـــــی