پریا جونمپریا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره
اِرمیا جونماِرمیا جونم، تا این لحظه: 5 سال و 22 روز سن داره

✿ تنــ♥ـها دلیــل زندگیــ♥ــم ✿

شیرین کاریای پریا خانوم

1394/8/16 18:13
نویسنده : شاپرک مامی
837 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قربونت برم

از دست این شبکه های اجتماعی که همه مردم رو یه جورایی درگیره خودش کرده حالا بعضیا کمتر بعضیا بیشتر , اینو گفتم تا توجیحی باشه واسه دیر اومدنم.

خیلی کارای زیادی انجام میدی و خیلی حرفای قشنگی میزنی , گاهی ادم تعجب میکنه که چطوری همچین موضوعی رو متوجه میشی.

یه روز که از بازار گل میومدیم یواشکی و با مدل خاص حرف زدن به بابا گفتم که شما رو ببریم پارک که اگه بابا گفت نه شما متوجه قضیه نشی یه دفه وسط حرفامون شما گفتی بریم سرسره بازی من و بابا هم  که شما چطوری فهمیدی ما چی گفتیم.

کار جدید شما بازی با عروسکا و نی نی هاته , چنتا شونو ردیف میکنی وسط اتاق یه چادر هم میکشی روشون که خوابن.

یه روز از مدرسه و اینکه بزرگ بشی برات کیف و مداد و دفتر و روپوش مدرسه میخرم , چند شب بعد موقع خواب با یه ذوقی از مدرسه و کتاب ودفتر وروپوش مدرسه حرف میزدی که داشتم غش میکردم.

هر روز باید با عمه و خاله زهرا تلفنی حرف بزنی یه روز داشتی با عمه حرف میزدی بهش میگفتی که مامان حموم بوده و ( بابا هم که دستشویی بود ) گفتی بابا هم حمومه منم با شوخی بلند میگفتم ادم خبرای تو خونه رو به کسی نمیگه بعدش گفتم هرکی ازت چیزی پرسید بگو نمیدونم بعد خاله هرچی ازت پرسیده بود بهش میگفتی نمیدونم .....

میشینی پای کتابات و باز میکنی و یه شعر به زبون خودت میخونیReading a Book  (ما خواا شیا شیا شیا) بعدشم میگی الهی شکر من اینو خوندم(الای شوت م اینو خوندم) .

یه سری تو تابستون مریض شده بودی که خیلی شدید بود و هم از دکتر رفتن میترسیدی و هم تو دارو خوردن خیلی گریه میکردی ولی تو یک ماه گذشته دوبار رفتیم دکتر که اصلا پیش دکتر گریه نکردی و تازه قبلش خودت میگفتی من مریضم بابا منو ببره دکتر و هم تو دارو خوردن دختر خوبی بودی , الان بهتری خدارو شکر.
شبا قبل از خواب با هم کاراتو تکرار میکنیم : جیش , پوشک , شربت , مسواک ,لالا....

گاهی وقتا هم منو به خاطر کارای بدت (پوست لباتو میکنی همیشه ) عصبانی میکنی البته سعی میکنم خودمو کنترل کنم ولی بعضی وقتا نمیشه و با هم دعوامون میشه.

یه روز چند بار گفتی : مامان من مرده ام , منم گفتم : خدا نکنه مامان . دیشب دوباره گفتی : مامان من مرده ام , منم که سرم تو گوشی بود گفتم : باشه. برگشتی میگی : بگو خدا نکنه !!!!!!

دوتا شعر و کامل بلدی ( تاب تاب عباسی و یه روز اقا خرگوشه ) چنتا هم با کمک مامان میخونی.

بعضی از فعل هارو جالب ادا میکنی مثلا:
من بشینم=من بیشی منم
من بخونم=من بوخومنم
من ببینم=من بی بی هام
عقب = عبق
عقاب = عباق
بی ادب = بید ابد

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان فدیا
20 آبان 94 14:12
عزیز شیرین زبون
مامان فدیا
4 اردیبهشت 95 10:10
ای جونم با این همه شیرین زبونی کیف کردم دختر قشنگ