پریا جونمپریا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
اِرمیا جونماِرمیا جونم، تا این لحظه: 5 سال و 15 روز سن داره

✿ تنــ♥ـها دلیــل زندگیــ♥ــم ✿

روزهایی که میگذرد...

1393/12/13 2:36
نویسنده : شاپرک مامی
302 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزکم

این روزا مشغول خونه تکونی هستم شما هم که خیلی شیطونی و همش تو دست وپای من.امروز اومدم جارو برقی رو روشن کنم دیدم چنتا از اسباب بازیهای کوچولوتو انداخت توی جارو...

گفته بودم میری توی اتاق و خرابکاری میکنی ،یکی از کارات اینکه میری سر کشو لباسات و همه رو میریزی بیرون؛یکی از کشوهای کمدت شال و روسری وچادرهای مامانه همه رو میریزی بیرون بعدشم میخای همه رو سرت کنی.

از وقتی یاد گرفتی بگی :شی=شیر روزی بیست بار از مامان طلب شیر میکنی خدا نکنه یه روز نداشته باشیم منو کچل میکنیکلافه؛دیروز زنگ زده بودم به بابا باهاش حرف میزدم بهم میگفتی به بابا بگو شیر بخره(تو این جمله فقط بابا و شی رو میگی بقیه رو با ایما و اشاره به مامان تفهیم میکنی).

امشب داشتم سفره رو جمع میکردم تو هم همیشه میخای کمک کنی نمکدونو برعکس گرفته بودی تو دو قدم که راه رفتی کل نمکاش ریخت رو زمین ...

همیشه وقتی میگم برو قایم شو من پیدات کنم میری تو اتاق پشت پرده،امروز پرده رو بالا زده بودم ،همونجا نشسته بودی و یه پتوی کوچولو داری اونو گرفته بودی روی سرت تازه میخاستی منو ببینی روی صورتت باز بود کلی بهت خندیدم قهقههو یه جای دیگه واسه قایم شدنت نشونت دادم"توی کمد دیواری".

تا تو بدنیا اومدی ما دوتا عروسی رفتیم؛یکیش کاشون خرداد ماه بود که شما هم خوابت میومد هم اول که رفتیم از صدای سشوار ترسیدی و تا آخر گریه کردی منم دادمت به بابا و رفت خونه تو هم خوابیده بودی 2ساعت؛یکیشم پنجشنبه گذشته که خیلی با دفعه پیش فرق داشتی،کلی جوگیر شده بودی وتا آخر اون وسطا میرقصیدی و من به زور (میخاستی برقصی)بعد شام سپردمت به بابا.

این دوتا کارو خیلی وقته انجام میدی:من گاهی وقتا گل درست میکنم بهت میگم بگو چه خوشگله میگی:"دِقول دِقول "ـــــــــــــــ  من میگم مامانو چنتا دوست داری ؟دو تا دستاتو نشون میدی و میگی:" دَ " یعنی ده تا.....

من :تو دختر کی هستی؟پریا:مامان  من:تو خوشگل کی هستی؟ پریا:مامان من:تو عسل کی هستی؟ پریا:مامان   و همینطور ادامه داره این سوالات.بابا هم حسودیش شد بهت میگفت بگی بابا،بعضی وقتا یکی من میپرسم جوابمو میدی مامان یکی بابا میپرسه میگی بابا ؛گاهی وقتا هم میخای لج منو دراری میگی بابا.تو همین سوالا بابا پرسید تو هلو انجیری کی هستی؟پریا :اَجی=انجیر .... اینگونه بود که پریاخانومی که شما باشی کلمه هلو=اُلو و انجیر=اَجی رو یاد گرفتی.

یه کار دیگه که وقتی میریم خونه مامانی انجام میدی شمع فوت کردنه،به عمه میگی :فو فو مثلا داری فوت میکنی 

دیروز خونه خاله زهرا بودیم مائده بهت یاد داد که بگیI LOVE YOU تو هم میگی: آ لوُ دو I Love You 

♥♥♥♥♥♥ I LOVE YOU عزیزم خیلی دوسِت دارم ♥♥♥♥♥♥

پسندها (7)

نظرات (6)

♥ایدا♥
13 اسفند 93 15:04
پریا جونی خیلی خوشگلی فدای تو شم من من اپم بهم سربزن خاله جون خوش حال میشم
مامان راحله
13 اسفند 93 16:20
پریا دقول دقول
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
14 اسفند 93 2:05
هزار ماشاءالله خدا حفظش کنه.
شاپرک مامی
پاسخ
ممنونم
مریم
14 اسفند 93 8:38
سلام عزیزم ممنون که اومدی پیشم
شاپرک مامی
پاسخ
سلام مرسی از شما
مامان وبابا
16 اسفند 93 14:15
هزززااارررر مااااشششااااالللللهههه
مامانی علی(زینب)
23 اسفند 93 2:47
خدا حفظ کنه این دختر شیرین زبون رو براتون خیلی ماه
شاپرک مامی
پاسخ
مرسی خاله