خاطرات شیرین
سلام دختر گلم
اومدم برات از روزانه های زندگیت بگم ، یه کم دیر اومدم اما ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه اس.
قبل اینکه از روزمره هات بنویسم یه کم از گذشته بگم ، از این 21 ماه و 14 روز زندگیت.
روز 4شهریور91 به آزمایشگاه رفتم یه ساعتی اونجا نشستم تا مدرک نی نی دار شدنمو بهم دادناونشب با بابا یه جشن دونفره گرفتیم.
توی بارداریم خیلی حالم بد بود ولی با لذت میگذشت،لذت مادر شدن با هیچ چیز قابل مقایسه نیست
ایشاله همه خانوما مادر شدن رو تجربه کنن.
همه آزمایشهای سلامت جنین رو دادم ، همه خوب بودن و از سلامتی گل مامان خبر میدادن.
بالاخره یکشنبه 15 اردیبهشت 92 توی بیمارستان میلاد تهران ساعت 10 ونیم شب بدنیا اومدی و به زندگی 2نفره ی منو بابا یه رنگ دیگه دادی. وقتی تو رو توی بغلم گذاشتن خدا روشکر کردم ، دیگه هیچی از خدا نمیخاستم، اشکم سرازیر شد و تمام دردامو فراموش کردم.
اسمتم از قبل انتخاب کرده بودیم و همونجا توی بیمارستان برات شناسنامه گرفتیم:
"پریا سادات" عشق مامان و بابا
اینم اولین عکس از شما که بابا ازت گرفته...
چنتا از عکساتو تا 2ماهگی میتونی تو ادامه ی مطلب ببینی...
اینجا تقریبا 1ماهه بودی عسل مامان (کاشون خونه آقاجون - فصل گل و گلاب)
قربون تیپت بشم مامانی اینجا رفتیم جشن تولد بهار "دختر عموت"