پریا قبل از 6 ماهگی
سلام عسل مامان
از وقتی 10 روزه شدی سر شب تا آخر شب گریه میکردی و نق میزدی.کم کم فهمیدیم کولیک(دل درد) داری؛بعضی شبا اونقد گریه میکردی تا میرفتیم با ماشین بابا تو خیابون یه دور میزدیم تا شما خواب بری.
وقتی 75روزه شدی رفتیم گوشاتو سوراخ کردیم تا بتونی گوشواره های خوشگلتو گوش کنی،اولش یه کم گریه کردی اما زود ساکت شدی؛جند روز یکی از گوشات درد میکرد.
یه تاب آونگ خریدیم برات وقتی توش مینشستی خیلی خوشت میومد البته هنوزم تاب بازی رو دوست داری ولی دیگه تابتو گذاشتیم کنار چون خانومی شدی واسه خودت و تابهای پارک یا خونه مامانی رو سوار میشی.
گاهی وقتا که میخاستی بخوابی انگشت شصتتو میخوردی،خیلی بامزه میشدی تو این حالت .
5ماه و نیمت که شد تونستی سینه خیز به جلوبیای،یه کم طول کشید تا کامل چاردست و پا یاد بگیری ولی همینجوری سینه خیز همه جای خونه میرفتی.به خاطر تو همه وسایل خطرناک خونه رو جمع کردیم،دور میز تی وی هم متکا میزاشتیم تا وسایل روشو دست نزنی ولی هر طور بود خودتو بهش میرسوندی.تو رورویک زیاد ننشستی چون گیر میوفتادی و نمیتونستی همه جا بری.
واسه اینکه یه کم وزنت کم بود زودتر غذای کمکی رو شروع کردیم،برات فرنی و کم کم حریره درست میکردم و تو با اشتها میخوردی.
عکسا ادامه ی مطلب...
قربون این مدل خوابدنت بشه مامان...
اینجا تو رورویک نشستی و داری فرنی میخوری عزیزم...
پریا در حال شیطنت...