پریـــا و این روزاش...
سلام گل گلکم
روزی هزار بار خدارو شکر میکنم که هدیه ای مثل تو رو بهم داد،خیلی دوسِت دارم عزیزم.
بریم سر اصل مطلب:این روزا پوشک گیرون داشتیم یا به قول بعضیا بای بای پوشک.
امروز نهمین روزیه که پوشک نیستی ، قبلا میخواستم دو ماه دیگه شروع کنم ولی یه دفه تصمیمم عوض شد و صبح روز دوشنبه هفته پیش دیگه پوشکت نکردم؛ روز اول دو جا از فرش رو آب دادی-روز دومم دو جای دیگه ،روز سوم بیشتر مواظب بودم .5شنبه هم دو جا -جمعه خونه مامانی بودیم ،جایی که هستیم یا کسی که خونمونه نمیخای بیای دستشویی ولی خونه مامانی جایی رو آب ندادی.
از شنبه هم روزی چند بار میگی جیش ، چند بارم خودم میبرمت ،فک کنم داریم موفق میشیم .از قبل خیلی خیلی واسه این کار حول داشتم ولی داره خوب پیش میره ،اونقد که میترسیدم بد نبود؛ گاهی خیلی خسته شدم شستن فرش-پادری-پتو-لباسات ولی گذشت .بالاخره باید این مرحله رو میگذروندیم.
این روزا هر کاری من یا بابایی انجام میدیم میخوای تو هم همون کارو انجام بدی.مدل نشستن ،خوابیدن، یا حتی بابایی که حرف میزنه مثل بابا دستاتو تکون میدی.
این کلمات رو تازه یاد گرفتی:بیا - توت - آلوچه(گوجه سبز) - آپوچی(آبمیوه) - ذدآلو (زردآلو) - رنگ ذد(زرد) - آبا(آبی) - مِ هِه(قرمز) رو هم تقریبا بلد شدی.
اینجا هم ادای بابایی رو در میاری...